تحلیل فاندامنتال ارز دیجیتال یا همان تحلیل بنیادی کریپتو (Crypto fundamental analysis) بهمعنای غوطهور شدن در اطلاعات و دادههای موجود دربارهی یک دارایی مالی است. هدف تحلیل بنیادی (تحلیل فاندا) این است که بفهمیم آیا ارزش یک دارای بهشکل درستی تعیین شده است یا نه؛ یعنی بیشارزشیابیشده یا کمارزشیابیشده نباشد. در این مرحله میتوانید از بینشها و اطلاعات خود برای تعیین موضع معاملاتیتان استفاده کنید. پیشتر به تحلیل تکنیکال ارز دیجیتال پرداختیم و در این بلاگپست به آموزش تحلیل فاندامنتال میپردازیم.
«تاریخ آخرین بهروزرسانی این مقاله: مرداد ۱۴۰۰»
معاملهی داراییهای پُرنوسانی مانند رمز ارزها مستلزم مهارت است. انتخاب راهبرد، شناخت دنیای گستردهی معاملات و آموختن تحلیلهای تکنیکال و بنیادی کارهایی است که با منحنی یادگیری همراهاند.
وقتی بحث تحلیل تکنیکال پیش میآید، میتوان از تخصصی که پیشتر در بازارهای مالی سنتی به دست آوردهایم استفاده کنیم. بسیاری از تریدرهای کریپتو از همان اندیکاتورهای تکنیکال بازار فارکس، بورس و کالا استفاده میکنند. ابزارهایی مانند RSI، MACD و باندهای بولینگر رفتار بازار را فارغ از اینکه کدام دارایی مدنظر است پیشبینی میکنند. پس این ابزارهای تحلیل تکنیکال در فضای رمز ارزها هم بهشدت محبوبیت دارند.
پیشنهاد مطالعه: آموزش تحلیل تکنیکال ارز دیجیتال برای تازهکارها
در تحلیل بنیادی رمز ارز، اگرچه رویکردی مشابه بازارهای سنتی وجود دارد، اما نمیتوان از ابزارهای آزمون و خطا برای ارزیابی داراییهای کریپتو استفاده کرد. برای انجام تحلیل بنیادی در رمز ارزها باید ببینیم این داراییها ارزش خود را از کجا به دست آوردهاند.
در این مقاله قصد داریم شاخصهای قابل استفاده برای ساخت اندیکاتور را بشناسیم.
تحلیل بنیادی (FA) رویکردیست که سرمایهگذاران برای تشخیص «ارزش ذاتی» یک دارایی یا کسبوکار از آن استفاده میکنند. سرمایهگذاران با دقت کردن به عوامل داخلی و خارجی میخواهند بفهمند که یک دارایی یا کسبوکار بیشارزشیابیشده (overvalued) است یا کمارزشیابیشده (undervalued). از این اطلاعات میشود برای ورود یا خروج راهبردی در بازار بهره برد.
تحلیل تکنیکال نیز دادههای ارزشمند معاملاتی در اختیار ما قرار میدهد، اما بینشهای متفاوتی ارائه میکند. استفادهکنندگان از تحلیل تکنیکال میتوانند تحرکات آینده قیمت را بر اساس عملکرد گذشته یک دارایی پیشبینی کنند. این کار با استفاده از الگوهای نمودار شمعی و بررسی اندیکاتورهای اساسی انجام میشود.
تحلیلگران بنیادی سنتی برای فهمیدن آنچه که «ارزش واقعی» مینامند، به شاخصهای تجاری دقت میکنند. اندیکاتورهای مورد استفاده در این نوع تحلیل شامل درآمد به ازای سهم (یعنی شرکت به ازای هر سهم موجود چقدر سود میکند) یا نسبت قیمت به ارزش دفتری (ارزشی که سهامداران برای شرکت قائلاند درمقابل ارزش دفتری آن) است. شاید تحلیلگران این کار را برای فهمیدن اینکه موضع سرمایهگذاریشان در رابطه با دیگران چگونه است، برای چندین کسبوکار این تحلیل را انجام دهند.
پیشنهاد مطالعه: معاملهگران چطور روند تحلیل روند قیمت در بازار رمزارز را انجام میدهند؟
شبکههای رمز ارز را نمیتوان از دید کسبوکارهای سنتی ارزیابی کرد. هرچه باشد، محصولاتِ غیرمتمرکزتر مانند بیت کوین، به کالا نزدیکتر هستند. اما حتی در رمز ارزهای متمرکزتر (مانند رمز ارزهایی که توسط سازمانها صادر میشود) هم اندیکاتورهای تحلیل بنیادی سنتی نمیتوانند چیز زیادی به ما نشان دهند.
پس باید توجهمان را به چارچوبهای متفاوتی معطوف کنیم. اولین گام این فرایند شناسایی شاخصهای قوی است. منظورمان از قوی، شاخصهایی است که نمیتوانند به سادگی به بازی گرفته شوند. مثلاً شاید تعداد فالوورهای توییتر یا کاربران تلگرام و ردیت شاخصهای خوبی نباشند، چون ساخت حساب فیک و فالوئر و عضو تقلبی در رسانههای اجتماعی کار سادهایست.
دقت داشته باشید که هیچ مقیاس واحدی وجود ندارد که تصویر کاملی از شبکه مورد ارزیابیمان به ما بدهد. مثلاً به تعداد آدرسهای فعال یک بلاک چین نگاه میکنیم و متوجه میشویم که به سرعت درحال افزایش است، اما این چیز زیادی را نشان نمیدهد، چون امکان دارد این آدرسها تنها کار یک نفر باشد که هر بار از آدرسهای جدید اقدام به نقل و انتقال پول میکند.
در بخشهای بعدی به سه دسته شاخص تحلیل بنیادی کریپتو میپردازیم: شاخصهای درونزنجیرهای، شاخصهای پروژه و شاخصهای مالی. البته این فهرستی طولانی و طاقتفرسا نیست اما باید مبانی درستی برای ایجاد اندیکاتورها به ما بدهد.
شاخصهای درونزنجیرهای (on-chain metrics) شاخصهایی هستند که با نگاه کردن به دادههای ارائهشده توسط بلاک چین قابل مشاهدهاند. با اجرای یگ گره برای شبکهی موردنظرمان و جستجوی داده میتوانیم این مشاهده را انجام دهیم، اما میتواند زمانبر و پُرهزینه باشد. بهخصوص اگر تنها هدفمان از این کار سرمایهگذاری باشد، شاید ارزش هدر دادن زمان یا منابع را نداشته باشد.
یک راهکار سرراستتر این است که اطلاعات را از وبسایتها یا APIهایی که با هدف کمک به سرمایهگذاران در تصمیمگیری طراحی شدهاند دریافت کنیم. مثلا تحلیل درونزنجیرهای بیت کوین وبسایت CoinMarketCap خروارها اطلاعات به ما میدهد. منابع دیگری هم هستند که با جستجو در سایت کوین ایران میتوانید مشاهده کنید.
پیشنهاد مطالعه: آنچین دیتا چیست؟ تحلیل بازار رمزارزها به کمک آنچین دیتا
تعداد تراکنشها میتواند مقیاس خوبی برای فعالیتهای یک شبکه باشد. با ترسیم تعداد تراکنشها در دورههای مشخص (یا با استفاده از میانگینهای متحرک) میتوانیم نحوه تغییر فعالیت درطول زمان را مشاهده کنیم.
توجه کنید که این شاخص باید با احتیاط مورد استفاده قرار بگیرد. همانطور که درمورد آدرسهای فعال گفتیم، در این مورد هم نمیتوان فهمید که آیا تعداد تراکنش واقعیست یا تنها یک نفر مشغول انتقال اموال بین کیفپولهای خود برای افزایش فعالیت درونزنجیرهای است.
ارزش تراکنش به ما میگوید که در یک بازه زمانی مشخص چه مقدار ارزش معامله شده است. مثلاً اگر در یک روز 10 تراکنش اتریوم، هرکدام به ارزش 50 دلار داشته باشیم، میگوییم که حجم تراکنشهای روزانه آن 500 دلار است. این ارزش را میتوان با ارزهای فیات مثل دلار یا با همان واحد محلی (مثلاً اتریوم [ETH]) اندازهگیری کرد.
پیشنهاد مطالعه: کارمزد انتقال بیت کوین چقدر است؟ نحوه محاسبه کارمزد تراکنشها در بلاک چین
آدرسهای فعال، آدرسهای بلاک چینی هستند که در یک دوره مشخص فعالاند. رویکردها به محاسبه این آدرسها متنوع است اما یک روش محبوب، شمارش تعداد فرستندگان و دریافتکنندگان هر تراکنش در یک دوره مشخص زمانی (مثلاً روز، هفته یا ماه) است. بعضی تحلیلگران تعداد آدرسهای منحصربهفرد را به صورت جمعی بررسی میکنند، یعنی مقدار کل را در طول زمان ردگیری میکنند.
شاید مقدار کارمزدهای پرداختشده بتواند چیزهای زیادی درباره تقاضا برای فضای بلاک به ما بگوید. میتوانیم این کارمزدها را مثل پیشنهادهای یک مزایده درنظر بگیریم که در آن کاربران برای تکمیل تراکنشهای خود به شکل زماندار با هم رقابت میکنند. کسانی که پیشنهاد بالاتری بدهند، تراکنشهایشان زودتر انجام میشود، کسانی هم که پیشنهادهایشان پایینتر باشد باید صبر کنند.
مطالعه این شاخص برای رمز ارزهایی که برنامهی انتشار کاهشی دارند جالب است. بلاک چینهای عمده اثبات کار (PoW) پاداش بلاک دارند. در برخی از آنها این پاداش از سوبسید بلاک و کارمزدهای تراکنش تشکیل شده است. سوبسید یا یارانه بلاک به مرور زمان (با نصف شدن یا halving پاداش بیت کوین) کم میشود.
به این دلیل که هزینه استخراج با مرور زمان افزایش مییابد و سوبسید بلاک کمکم پایین میآید، منطقیست که کارمزدهای تراکنشها افزایش پیدا کند، وگرنه ماینرها زیان میبینند و شبکه را رها میکنند. این تاثیری ثانویه و جمعی بر امنیت زنجیره میگذارد.
امروزه بلاک چینها از الگوریتمهای اجماع گوناگونی بهره میبرند که هرکدام مکانیزمهای خاص خود را دارا هستند. باتوجه به نقشی که این الگوریتمها در تامین امنیت شبکه دارند، تحلیل دادههای پیرامون آنها میتواند برای تحلیل بنیادی ارزشمند باشد.
نرخ یا میزان هش (hash rate) نیز معمولاً بهعنوان مقیاسی برای سلامت شبکه در رمز ارزهای دارای الگوریتم اثبات کار درنظر گرفته میشود. هرچه میزان هش بالاتر باشد، اجرای موفق حمله 51درصدی دشوارتر است. اما افزایش این میزان درطول زمان به دلیل سربار ارزان و سود بالا، میتواند نشانگر افزایش علاقه به استخراج باشد. برعکس، کاهش میزان هش میتواند به آفلاین شدن یا تعطیل شدن ماینرها اشاره کند، چون دیگر حفظ امنیت شبکه برایشان سودآور نیست.
عواملی که میتواند بر هزینههای کلی ماینینگ تاثیر بگذارد شامل قیمت جاری دارایی، تعداد تراکنشهای پردازش و کارمزدهای پرداختی است. البته هزینههای مستقیم ماینینگ (برق و توان رایانشی) نیز خالی از اهمیت نیستند.
استیکینگ (در بلاک چینهای اثبات سهام) مفهوم دیگری از نظریهی بازی مشابه استخراج اثبات کار است. البته مکانیزمهای آن متفاوتاند. ایدهی استیکینگ یا سپردهگذاری این است که کاربران برای مشارکت در تایید بلاک باید داراییهایشان را به صورت سپرده به بلاک چین انتقال دهند. به این ترتیب میتوانیم میزان سپردهگذاریشده در یک زمان مشخص برای کسب سود را مشاهده کنیم.
پیشنهاد مطالعه: نگاهی دقیق به مصرف برق سالیانه شبکه بیت کوین، بررسی موردی ایران
درحالیکه شاخصهای درونزنجیرهای به دادههای قابل مشاهدهی بلاک چین میپردازند، شاخصهای پروژه شامل رویکردی کیفیاند که به عواملی مثل عملکرد تیم پروژه (در صورت وجود تیم)، وایتپیپر و نقشه راه آینده آن توجه میکنند.
پیشنهاد میشود که قبل از سرمایهگذاری در هر پروژهای، ابتدا وایتپیپر آن را مطالعه کنید. این یک سند فنیست که دیدی کلی درباره پروژه رمز ارز به ما میدهد. یک وایتپیپر خوب باید اهداف شبکه را تعریف کرده و ذهن ما را درباره موارد زیر روشن کند:
کار عاقلانه این است که اطلاعات دریافتی را با بحثهایی که درباره پروژه میشود مقایسه کرد. مردم دربارهاش چه میگویند؟ آیا هشداری درباره آن داده شده است؟ آیا اهداف آن واقعبینانهاند؟
پیشنهاد مطالعه: ترجمه وایت پیپر اتریوم (Ethereum)
اگر تیم مشخصی پشت شبکهی رمز ارز وجود دارد، سوابق اعضای آن میتواند نشان دهد که آیا مهارتهای کافی برای به موفقیت رساندن پروژه را دارند یا خیر. آیا اعضا پیشتر کسبوکارهای موفقی را در این صنعت اجرا کردهاند؟ آیا تخصصشان برای رسیدن به مراحل تعیینشده کافیست؟ آیا پیشتر در پروژههای سوالبرانگیز یا طرحهای کلاهبردارانه دخیل نبودهاند؟
اگر تیمی در کار نبود، جامعه توسعهدهندهی آن چگونه است؟ گاهی پروژه یک گیتهاب عمومی دارد، ببینید چند نفر حامی دارد و فعالیت آن چقدر است. کوینی که توسعه آن پیوسته بوده باشد نسبت به کوینی که کدهای آن در دو سال گذشته بهروز نشده باشد مطلوبتر و بهتر است.
یک وایتپیپر قوی باید ایدهی استفادهی موردی از دارایی کریپتو در هدفگذاری دارایی را به خواننده بدهد. در این مرحله باید پروژههای رقیب و زیرساخت قانونی که قصد دارد جای آن را بگیرد شناسایی کند.
تحلیل بنیادیِ این موارد باید سختگیرانه و دقیق انجام شود. شاید یک دارایی، مطلوب و خوب بهنظر برسد اما اندیکاتورهایی که برای داراییهای کریپتوی مشابه بهکار گرفته میشود، دارایی موردنظر ما را ضعیفتر از بقیه نشان دهد.
بعضی پروژهها توکنی را بهعنوان راهکار یک مشکل خاص ارائه میکنند. باوجود اینکه شاید خودِ پروژه باقی بماند و توسعه بیابد، اما ممکن است توکنهای آن استفادهی خاصی در این زمینه نداشته باشند. پس باید مشخص کرد که آیا توکن کاربرد واقعی دارد یا نه. و آیا این کاربرد چیزی است که یک بازار گستردهتر آن را به رسمیت بشناسد و ارزش آن چقدر است.
پیشنهاد مطالعه: اقتصاد توکنی چیست؟
عامل مهم دیگر در این مورد، نحوه توزیع اولیه وجوه است. آیا از طریق ICO بوده یا IEO یا اینکه با استخراج بهدست آمدهاند. اگر ICO و IEO بوده باشد، وایتپیپر باید بگوید که چهمقدار از آن در اختیار موسس و تیم پروژه و چهمقدار در اختیار سرمایهگذاران قرار گرفته است. اگرهم استخراج بوده باشد، باید به شواهد پیشاستخراج سازنده دارایی (استخراج در شبکه پیش از اعلام آن) نگاه کرد.
با تمرکز بر توزیع میتوانیم درباره ریسکهای موجود ایدههای خوبی بهدست بیاوریم. مثلا اگر بخش بیشترِ عرضه در اختیار چند نفر باشد، شاید به این نتیجه برسیم که سرمایهگذاری در این دارایی دارای ریسک است چون آن افراد میتوانند در نهایت بازار را دستکاری کنند.
اطلاعات مربوط به نحوه معامله دارایی، آنچه پیشتر معامله میشده، لیکوییدیتی و … همه در تحلیل بنیادی بهدرد میخورد؛ اگرچه شاخصهای دیگر مهم در این زمینه شاخصهای مربوط به اقتصاد و مشوقهای پروتکل دارایی کریپتو هستند.
سرمایه بازار (market capitalization) یا ارزش شبکهای با ضرب کردن عرضهی درگردش در قیمت کنونی بهدست میآید. یعنی مثلاً 1میلیون توکنِ درگردش ضرب در مثلاً 1 دلار، میشود 1میلیون دلار، که همان سرمایه بازار نامیده میشود.
سرمایه بازار بهتنهایی میتواند گمراهکننده باشد چون انتشار تعداد زیادی از توکنهای بلااستفاده با عرضه دهها میلیون واحدی کار سادهایست. اگر همانطور که گفتیم هرکدام از این توکنها با قیمت 1 دلار معامله شوند، تعداد 10میلیون از این توکنها سرمایه بازار 10میلیون دلاری را نشان خواهد داد که نسبتا عدد چشمگیری است. ارزشگذاری این توکن دستخوش دستکاری میشود (بدون داشتن گزاره ارزشی قوی، احتمال اینکه بازار بزرگتر به این توکن علاقه نشان دهد کم است).
پیشنهاد مطالعه: مارکت کپ چیست؟ (Market Capitalization) ارزش بازار ارزهای دیجیتال
پس دانستن تعداد واحدهای واقعیِ درگردش یک توکن یا رمز ارز خاص غیرممکن است. برخی کوینها سوزانده میشوند، بعضیها کلیدهای خصوصیشان را گم میکنند و برخیها هم اموالشان را فراموش میکنند. آنچه درعوض میبینیم تنها برآوردهایی برای خارج کردن توکنهای خارج از گردش از محاسباتمان است.
فارغ از این بحثها، سرمایه بازار برای شناخت پتانسیل رشد یک شبکه مورد استفاده قرار میگیرد. بعضی از سرمایهگذاران کریپتو، کوینهای با «سرمایه کوچک» را نسبت به کوینهای دارای «سرمایه بزرگ» بیشتر مستعد رشد میبینند. برخی دیگر هم بر این باورند که کوینهای دارای سرمایه بازاری زیاد تاثیرات شبکهای بیشتری داشته و بنابراین شانس بیشتری نسبت به کوینهای تازهکار و دارای سرمایه اندک دارند.
لیکوییدیتی یا نقدینگی، مقیاس سهولت خرید و فروش یک دارایی است. یک دارایی لیکویید مشکلی برای فروش رفتن با قیمت معاملاتی خود ندارد. یک مفهوم نزدیک به این لکوییدیتی، بازار لیکویید است؛ یعنی بازاری رقابتی که مملو از پیشنهادهای خرید و فروش است و شکاف قیمت پیشنهادی خرید و فروش در آن باریکتر است.
مشکلی که در بازار غیرلیکویید وجود دارد این است که نمیتوانیم داراییمان را با قیمت منصفانه بفروشیم. در این بازار غیرلیکویید خریداری که مایل به انجام معامله باشد وجود ندارد و تنها دو گزینه برای فروشنده باقی میماند: یا قیمت پیشنهادی فروش را پایین بیاورد یا منتظر افزایش لیکوییدیتی بماند.
حجم معاملات (trading volume) اندیکاتور دیگری است که میتواند در تعیین لیکوییدیتیِ یک دارایی کمککننده باشد. این لیکوییدیتی را میشود به شکلهای مختلف اندازهگیری کرده و از آن برای سنجش میزان معاملهشده در یک دوره زمانی خاص بهره برد. معمولاً چارتهای زیادی وجود دارند که حجم معاملات روزانه را (به صورت واحدهای محلی یا دلار) به نمایش میگذارند.
آشنا بودن با لیکوییدیتی میتواند در زمینهی تحلیل بنیادی کمککننده باشد چون بهعنوان اندیکاتور علاقه بازار به یک سرمایهگذاری پرسود عمل میکند.
پیشنهاد مطالعه: لیکوییدیتی چیست؟ (Liquidity) لیکویید شدن یعنی چه؟
به نظر بعضیها مکانیزمهای عرضه یک کوین یا توکن، از دید سرمایهگذاری بسیار مهم و جالب هستند. البته مدلهایی مانند نسبت Stock-to-Flow محبوبیت هرچه بیشتری در میان حامیان بیت کوین پیدا کردهاند.
عرضه حداکثری، عرضه درگردش و نرخ تورم میتواند بر تصمیمها تاثیر بگذارند. برخی کوینها تعداد واحدهای جدید تولیدیشان را به مرور زمان کاهش میدهند که همین باعث جذب سرمایهگذارانی میشود که فکر میکنند تقاضا برای واحدهای جدید از عرضهشان پیشی میگیرد.
از سوی دیگر، سرمایهگذاران مختلف شاید یک سرمایه بازاری مستحکم و اجرایی را در بلندمدت آسیبزا ببینند. چنین نگرانیهایی شاید میزان استفاده از توکنها یا کوینها را کم کند چون کاربران بهجای استفاده از آنها، احتکارشان میکنند. نقد دیگری که میشود این است که در این سیستم کسانی که زودتر از این توکنها استفاده کرده باشند پاداش بیشتری میگیرند، درحالیکه سیاست تورمی برای تازهواردها بهتر است.
حالا که با برخی از مقیاسهای اساسی این تحلیل آشنا شدیم، بیایید درباره ترکیب اینها برای شناخت سلامت مالی یک دارایی صحبت کنیم. چرا باید این کار را بکنیم؟ خب همانطور که در بخشهای پیشین گفتیم، هرکدام از شاخصها کمبودهایی دارند. و اینکه اگر تنها به اعداد و ارقام حول یک پروژه رمز ارز دقت کنید، اطلاعات اساسی آن را از دست میدهید.
به این سناریو دقت کنید:
کوین الف | کوین ب | |
سرمایه بازار | 100.000.000 دلار | 5.000.000 دلار |
تعداد تراکنشها (6 ماه) | 20.000.000 دلار | 40.000.000 دلار |
میانگین ارزش تراکنشها (6 ماه) | 50 دلار | 100 دلار |
آدرسهای فعال (6 ماه) | 30.000 | 2000 |
با مقایسه این دو کوین بر اساس آدرسهای فعال، چیز خاصی دستگیرمان نمیشود. بله، میتوانیم بگوییم که کوین الف در 6 ماه گذشته آدرسهای فعال بیشتری نسبت به کوین ب داشته است، اما فرسنگها با یک تحلیل جامع و کامل فاصله داریم. این عدد چه ارتباطی میتواند با سرمایه بازاری یا تعداد تراکنش داشته باشد؟
رویکرد محتاطانهتر این است که نسبتی بسازیم که برای برخی آمارهای کوین الف کاربرد داشته باشد، سپس آن را با نسبت مورد استفاده برای آمارهای کوین ب مقایسه کنیم. بدین ترتیب مقایسهی کورکورانهای از شاخصهای تکی یک کوین نمیکنیم، بلکه استانداردی برای ارزشگذاری مستقل هر کوین خواهیم ساخت.
بهعنوان مثال، شاید به این نتیجه برسیم که رابطه بین سرمایه بازار و تعداد تراکنش بسیار گویاتر از سرمایه بازار به تنهایی است. در این صورت شاید سرمایه بازاری را با تقسیم کردن تعداد تراکنشها به دست بیاوریم. برای کوین الف به نسبت 5 و برای کوین ب به نسبت 0.125 میرسیم.
با استفاده از تنها این نسبت، شاید فکر کنیم که کوین ب ارزش ذاتی بیشتری نسبت به کوین الف دارد، چون عدد محاسبهشده پایینتر است. یعنی تعداد تراکنشها نسبت به سرمایه بازار در کوین ب بیشتر است. بنابراین شاید اینطور به نظر برسد که کوین ب کاربرد بیشتری دارد و کوین الف بیش از حد ارزشگذاری شده است.
هیچکدام از این مشاهدات را بهعنوان توصیه سرمایهگذاری نبینید؛ این تنها مثال سادهای از نحوه انجام بخش کوچکی از یک تحلیل بزرگتر است. بدون شاخت اهداف پروژه و کارکردهای یک کوین نمیتوانید بگویید که کوینِ بهظاهر کوچکترِ الف پیشرفتی مثبت یا منفی خواهد داشت.
نسبت مشابهی که در بازار رمزارزها محبوبیت زیادی دارد، نسبت NVT (نسبت ارزش شبکه به تراکنش) است. اصطلاح network to value ratio یا همان نسبت ارزش شبکه به تراکنش توسط ویلی لو واژهگزینی شده و «نسبت قیمت به درآمد دنیای کریپتو» نامیده میشود. به زبان ساده، این نسبت شامل تقسیم سرمایه بازاری (یا ارزش شبکه) بر مقدار معاملهشده (بر اساس چارت روزانه) است.
البته اینها تنها قطرهای از دریای اندیکاتورهای قابل استفاده در فاندا هستند. تحلیل بنیادی یعنی توسعه سیستمی که بتواند برای ارزشگذاری پروژههای مختلف و متعدد به کار گرفته شود. هرچه کیفیت پژوهش بالاتر باشد، دادههای بیشتری در اختیار خواهیم داشت.
پیشنهاد مطالعه: الگوی وایکوف (Wyckoff) چیست؟ آموزش تحلیل وایکوف بیت کوین
اگر تحلیل بنیادی یا فاندا بهدرستی انجام شود، میتواند بینشها و چشماندازهای بسیاری ارزشمندی در رمز ارزها ارائه کند، بهطوری که با تحلیل تکنیکال قابل مقایسه نباشد. اینکه بتوان قیمت بازار را از ارزش «واقعی» شبکه متمایز کرد یک مهارت درخشان در زمان معامله است. البته تحلیل تکنیکال چیزهایی به ما میگوید که در تحلیل بنیادی قابل پیشبینی نیستند، به همین دلیل است که بسیاری از تریدرها از ترکیب این دو استفاده میکنند.
هیچ تحلیل بنیادیِ همهفنحریفی وجود ندارد. تنها با مطالعه و شناخت و تحلیل و تمرین و ترکیبِ فنون مختلف میتوان موفق شد. هدف ما از این آموزش «توصیه به انجام تحلیل» و «سرمایهگذاری» نیست و تنها خواستیم شما را با این نوع تحلیل آشنا کنیم. در نهایت خودتان باید به دقت همه جوانب را بررسی کنید. اگر سود کردید که خوش به حالتان و اگر زیان دیدید حتماً یک جا مرتکب اشتباهی شدهاید.
اگر این مقاله برایتان مفید بود آن را با دوستان و همکارانتان هم به اشتراک بگذارید.